مرد کشاورز و زن نق نقو...

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.
یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد،  اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.
کشاورز گفت:
خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی  در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم.

کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟
کشاورز گفت:
آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه
 



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:40 ] [ mohamad ]
[ ]

پیامک سرکاری ماه مبارک رمضان...

 

 

 


ساعت دوازده ظهر ارسال شود:

آخ یه لیوان شربت آب لیمو حال میده الان.

…..

…..

(ستاد افزایش اجر معنوی روزه داران )


♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

بقیه در ادامه مطلب....



برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:28 ] [ mohamad ]
[ ]

یک خانواده پر جمعیت و پولدار مرغ و خروسی

 



موضوعات مرتبط: عکس ، عکس پرندگان ، طنز وکاریکاتور ، ،

برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:30 ] [ mohamad ]
[ ]

آبستن دردها- شاعرانه های زیبای حسین پناهی

 حسین پناهی از  آن دست شاعرانی بود که شعرش به هر سن و سالی می خورد، شعرش شعور ادبی نمی خواست حسی از تجربه که برای همه یا جاری بود یا تجربه شده بود. اشعار حسین پناهی از دست اشعاری است که برای هر کسی که بخوانی با هر سوادی در هر طبقه ای دست آخر جمله تاییدی می گوید که " راس می گه به خدا ". حسین پناهی بازیگر ، شاعر، انسان یا همان موجود ناشناخته ای که در آژانس های دوستی  بازی می کرد و از سفری دور و دراز آمده بود اما شعرهایش هیچ دور نیست. همینجا بیخ گوشمان است، نه نه نزدیک تر چسبیده به دهلیز یا چه می دانم بطن چپ و راست ،اصلا در خود قلب ماست. خدایش بیامرزد...



دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
 
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردها یش شده ایم
 
♡❤♡❤♡❤♡♡❤♡❤♡❤♡



برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:11 ] [ mohamad ]
[ ]